درس چهارم: پاسخ به یک سؤال مهم
سؤال
در درس گذشته به این جا رسیدیم که ما همیشه صداى توحید و خداپرستى را از درون جان خود مى شنویم و مخصوصاً در مشکلات و گرفتارى ها، این آهنگ رساتر و قوى تر مى شود; و ما بى اختیار به یاد خدا مى افتیم و از قدرت بى پایان و لطف و محبّت او یارى مى جوییم.
در این جا ممکن است، این سؤال پیش آید که این نداى درونى که نام آن را نداى فطرت مى گذاریم ممکن است نتیجه تبلیغاتى باشد که در محیط اجتماع و در مکتب و مدرسه و از پدر و مادر شنیده ایم و این یک نوع عادت براى ما شده است.
جواب
پاسخ این اشکال با توجّه به یک مقدمه کوتاه روشن مى شود.
عادات و رسوم; چیزهاى متغیر و ناپایدارند یعنى ما نمى توانیم عادت و رسمى را پیدا کنیم که در سراسر تاریخ بشر و در میان تمام اقوام،
[ 32 ]
یکسان باقى مانده باشد، مسایلى که امروز عادت و رسم مى شود، ممکن است فردا دگرگون گردد، به همین دلیل عادات و رسوم یک ملّت ممکن است در میان ملّت هاى دیگر دیده نشود.
بنابراین اگر مشاهده کنیم موضوعى در میان تمام اقوام و ملّت ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است باید بدانیم یک ریشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.
مثلا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى تواند نتیجه یک تلقین و یا تبلیغ و یا عادت و رسم باشد; زیرا در هیچ قوم و ملّتى و در هیچ عصر و زمانى نمى بینیم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.
البته ممکن است، مادرى بر اثر ناراحتى روانى خود را از بین ببرد و یا پدرى در زمان جاهلیت دختر خود را بر اثر افکار غلط و خرافى زنده به گور کند، ولى اینها موارد بسیار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند، که به سرعت از میان رفته حالت اصلى یعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى دهد.
* * *
با توجّه به این مقدّمه، نگاهى به مسئله خداپرستى در میان انسان هاى امروز و گذشته مى افکنیم:
(این درس چون کمى پیچیده است بیشتر دقّت فرمایید)
1- به گواهى دانشمندان جامعه شناس و مورّخان بزرگ هیچ عصر و زمانى را نمى یابیم که مذهب و ایمان مذهبى در میان بشر وجود
[ 33 ]
نداشته باشد بلکه در هر عصر و زمان و در هر نقطه اى از دنیا شکلى از مذهب وجود داشته است، و این خود یک دلیل روشنى است بر این که خداپرستى از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته، نه این که نتیجه تلقین و رسم و عادت باشد زیرا اگر نتیجه رسم و عادت و تلقین بود، نباید این چنین عمومى و جاودانى باشد.
حتّى قرائنى در دست داریم که نشان مى دهد اقوامى که قبل از تاریخ زندگى مى کردند، آنها نیز داراى نوعى مذهب بوده اند (دوران قبل از تاریخ را به زمانى مى گوییم که هنوز خط اختراع نشده بود و انسان نمى توانست نوشته هایى از خود به یادگار بگذارد).
البته شک نیست که اقوام ابتدایى چون نمى توانستند خدا را به عنوان یک وجود مافوق طبیعى بشناسند او را در لابه لاى موجودات طبیعى جستوجو مى کردند و از موجودات طبیعت براى خود بت مى ساختند. ولى انسان با پیشرفت فکرى تدریجاً توانست حق را بیابد و چشم از بت ها که موجودات مادى هستند برگیرد و در وراى این جهان مادى به قدرت بزرگ خداوند آشنا گردد.
* * *
2- بعضى از روان شناسان بزرگ صریحاً مى گویند که براى روح آدمى چهار بُعد یا چهار حس اصلى وجود دارد:
1- «حس دانایى»: که انسان را به دنبال علوم و دانش ها مى فرستند و روح او را تشنه فراگرفتن علم مى کند خواه این علم، نفع مادى داشته
[ 34 ]
باشد یا نه.
2- «حس نیکى»: که سرچشمه مسائل اخلاقى و انسانى در جهان بشریّت است.
3- «حس زیبایى»: که منشأ پیدایش شعر و ادبیات و هنر، به معنى واقعى، است.
4- «حس مذهبى»:که انسان را دعوت به شناسائى خدا و انجام فرمان او مى کند و به این ترتیب مشاهده مى کنیم که حس مذهبى یکى از احساسات ریشه دار و اصلى روح انسان است. یعنى هیچ گاه از او جدا نبوده و هیچ گاه از او جدا نخواهد شد.
* * *
3- در بحث هاى آینده نیز ملاحظه خواهیم کرد که بیشتر مادى ها و منکران خدا نیز به نوعى اعتراف به وجود خدا کرده اند، اگر چه از بردن نام او خوددارى مى کنند، و نام طبیعت یا نام هاى دیگر بر او مى گذارند، ولى صفاتى براى طبیعت قائل مى شوند که شبیه صفات خدا است.
مثلا مى گویند: طبیعت اگر دو کلیه به انسان داده است براى این بوده است که مى دانسته، ممکن است یکى از این کلیه ها از کار بیفتد و باید دیگرى کار حیاتى آن را ادامه دهد و مانند این تعبیرات. آیا این موضوع با طبیعت بى شعور سازگار است؟ یا این که اشاره به خداوندى است که علم و قدرتش بى پایان مى باشد اگر چه نام او را طبیعت گذارده اند.
از آنچه در این بحث گفتیم چنین نتیجه مى گیریم که:
[ 35 ]
عشق به خدا همیشه در جان ما بوده و خواهد بود.
ایمان به خدا شعله جاویدانى است که قلب و روح ما را گرم مى سازد.
براى شناسایى خدا ما مجبور نیستیم راه هاى طولانى بپیماییم سرى به اعماق وجود خود مى زنیم، ایمان به او را در آن جا مى یابیم.
قرآن مجید مى گوید:
(و نحن اقرب الیه من حبل الورید(1));
«ما به انسان از رگ گردن او نزدیک تریم».
1. سوره ق، آیه 16.
[ 36 ]
فکر کنید و پاسخ دهید
1- چند مثال براى عادت; چند مثال براى فطرت بزنید.
2- چرا مردم نادان به سراغ بت پرستى مى رفتند؟
3- چرا مادى ها نام خدا را «طبیعت» مى گذارند؟
[ 37 ]
منبع 50 درس اصول عقائد
بازدید د?روز: 22
کل بازدید :17091
